داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

شهر دروغ

یکی بود یکی نبود . توی یک شهر قشنگ که ازخرده شیشه های رنگی

ساخته شده بود ، حاکمی حکومت می کرد که ذکرش خدا و دین و ایمان

بود و هفته ای یک روز برای مردم  از دشمن و مقاومت و فرهنگ ناب

شهرشون صحبت می کرد . مردم هم همیشه براش هورا  می کشیدند و

به به و چه چه می کردند. از هر کی هم می پرسیدی همه ابراز رضایت و

خوشبختی می کردند . اون حاکم و اون مردم فقط یک عیب کوچک داشتند

آن هم این بود که بلد نبودند حرف راست بزنند یعنی همه دروغگو بودند .

برای همین هم با عده کمی از اهالی شهر که نمی توانستند دروغ بگویند

دشمن خونی بودند و اونها رو بزرگترین خطر برای خود می دانستند و هیچ

حقی برای آنها برای  یک زندگی برابر با خودشون  قائل نبودند .

اگر بدانید این شهر در یک جزیرۀ کوچک وسط یک اقیانوس نا  آرام قرارداشت

زیاد تعجب نکنید . شگفتی این بود که حاکم و مردمان دروغگوی جزیره  اصلا

از شرایطی که در اطراف جزیره بود احساس خطر نمی کردند  و به ویژه

پس از آنکه گروه راستگویان با ترفند مناسبی بین دروغگویان اختلاف انداختند،

در حالیکه حاکم و درباریان و مردم با سر و صدای زیاد مشغول منازعه بودند،

از بالا آمدن آب در اطراف جزیره کاملا غافل شدند و موقعی به خود آمدند که

امواج سهمگین تمام شهر را ویران  می کرد و   جندی بعد جز خرده شیشه های

 رنگی در کف دریا اثری از شهر دروغ باقی نمانده بو د .

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
وصال یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:04 ق.ظ

من تقریبا دو تا وبلاگ سیاسی در روز نگاه میندازم اونا هنوز یه همچین قلمی پیدا نکردن ولی اینجا! اینطوری!، ریسک میخواست که شما انجام دادید

نمی دانم چرا ما همه چیز را با عینک سیاسی نگاه می کنیم . دروغ یکی
از بزرگترین معضلات فرهنگی و اجتماعی ایرانیان است که جامعه را به سرعت به سمت انحطاط می برد .پیام اصلی همین بود .

وصال یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:06 ب.ظ

چون از طفولیت، سیاسیون به ما سیاست یاد دادند چون نسل بعد از انقلاب هستیم مثل شما دوران کودکی نداشتیم



در ضمن سیاست با دروغ و ریا خیلی وقته هم سفره اند!

هر چند کنایه شما مبهم و مشکوک بود ولی من در زمان انقلاب طفل شش هفت ساله معلولی بودم که در یک شهر دور افتاده کوچک در خانواده یک کاسب جرء زندگی می کردم و دوران کودکیم چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن مطلقا تعریفی نداشت و از سیاسیون مرکز نشین هم دور بودم تا از آنها سیاست یاد بگیرم .
در ضمن می دانید که دروغ ناخوشی ملی ایرانیان تعریف شده
و باضافه خشکسالی و جنگ سه بلایی است که کورش از اهورا
مزدا در خواست کرده ایران را از آنها مصون بدارد ولی انگار بعد از دو
سه هزار سال هنوز به این بلایا مبتلا هستیم .
در ضمن امیدوارم شما سر آن سفره ننشسته باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد