داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

نترسید

همه دور جعبه جمع شده بودند و می خواستند

هر چه زود تر در آن زا باز کنند و پاسخ معمای

بزرگ را که در آن بود پیدا کنند . ولی مشکل بزرگی

وجود داشت و آن نخ بسیار محکمی بود  که دور جعبه

پیچیده بود و گره بسیار محکمی که بهیچ وجه باز

نمی شد و ترس مردم از پاره کردن این نخ .

فرصت داشت از دست می رفت و همه سعی بی

حاصل می کردند که گره را باز کنند .بالاخره صبر

یک نفر تمام شد و با کاردی که در دست داشت

نخ را پاره کرد و بر خلاف انتظار هیچ اتفاقی نیفتاد

و آسمان به زمین نیامد. یک نفر در جعبه را با احتیاط

کرد و قطعه کاغذ کوچکی رابیرون آورد که رویش

نوشته بود : گره ریسمانی که به دست و پای شما

پیچیده شده باز نمی شود . نترسید و آنرا پاره کنید .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد