فرمانیه
کوچه ها تنگ و تاریک و بن بست
دزد و داروغه داده بهم دست
آسمانش سیاه و زمین سرخ
این محله خدایا کجا هست
چون جهنم عذاب آور و سخت
بهر خلق فقیر و فرودست
یا بهشتی که در خواب شیرین
اغنیا دامن آلوده تردست
زندگی مرگ تدریجی خلق
گیج و گنگ و سراسیمه و مست
غصه و درد و فقر و فلاکت
زور و تزویر اینجا روانست
نام اینجا نظامیه کردند
شحنه و رهزن و حاکم پست
زین محله برون آی و بنگر
در حهان راه بهتر بسی هست
اختیاریه
این محله چه آرام و زیباست
کوچه ها پهن و باز و مصفاست
آسمان آبی و سرزمین سبز
دلگشا با نسیمی فرحزاست
مهر و عشق و محبت فراوان
شادی از روی مردم هویداست
اصل آزادی و داد ورزی
سرخط و فکر حاکم در اینجاست
اختیاریه، اینجا بهشت است
راه بهروزیت سوی فرداست
نه تنها نشستیم چشم ها را
که بستیم و بستیم دل
به نقش ماه و یار در چاه
شکستیم آیینه ها را و
برای هیچ ، همسایه را به میر غضب سپردیم
هزار برچسب ناچسب به پیشانی دگر اندیش زدیم
در صف های نذری ، حسین را به سخره گرفتیم
دینِ بیداری را ،به راستی، افیون کردیم
بوی مردار و خون و حیانت گرفتیم
باید پرسید با خود چه کردیم
این بار چشم ها را باید شست
و دست ها را نیز .
و غبار خرافه از آیینه روفت
و جور دیگر باید دید
و میان خطوط را هم
و دلیرانه گامی بلند باید برداشت
برای پریدن از این گودال آتش
و گذشتن از این کویر وحشت .
آیینه و عشق و عقل
را باید به کار گرفت
کامیابی را
مورخ : داستان به قدرت رسیدن ضحاک را میدونی ؟
ملت: نه به چه درد من میخوره .
مورخ: مگه نشنیدی ایرانیا از تاریخ عبرت نمی گیرند؟
ملت : حالا تعریف کن ببینم .
امورخ: خلاصه –اش اینه که مردم ایران باستان که از
حکومت جمشید به خاطر خودبینی و غرورش
ناراضی بودند و رفتند "آژیدهاکه" یا همون ضحاک رو
که از اهالی بابِل بود و تبار تازی ( عرب) داشت آوردن
و به تخت پادشاهی نشوندن .
ملت: خوب ؟
مورخ: خوب به جمالت ، کجا رفته درک و کمالت ؟
این ضحاک ملعون هم ظاهرا گول ابلیس رو خورد
که به شکل پیرمردی درآمده بود ، و اجازه داد
او سر شانه هایش را ببوسد . جای بوسه ها
دو مار روییدند که برای آرام نگهداشتن آنها باید هر
روز غذایی از مغز سر جوانان ایرانی می دادن .
ملت : من که نفهمیدم .
مورخ : خوب مصداق اون مارها چیه ؟
ملت:نمیدونم ؟
مورخ: ابلیس زمان رو هم نشناختی؟
ملت: نه والله .
مورخ : بیشتر از این توضیح بدم مغز منهم خوراک مارها
میشه .فقط این کلید واژه ها رو یادداشت کن تا بعد.
آدرسِ کاوه ، فریدون ، کوه دماوند سر راست.
دشمن ما همین جاست.
ملت: ولی فهمیدم ضحاک کیه .
مورخ: زرشک !!!! این رو که خواجه حافظ هم فهمیده.