من به تنهایی خود آگاهم
و به دنبال کسی می گردم
که ته قلب مرا می بیند
من گلی هستم
در باغچۀ شهر شما
که کسی عطر مرا
درک نکرد
و مرا مثل گلی
بو نکشید
همه
از شاخه مرا می خواهند
چیدن و دیدن و لذت بردن
و کمی بعد رهایش کردن
تو اگر می خواهی ،
مثل یک شبنم شفاف بیا
پشت یک پنجرۀ تنهایی
گل غمگینی را خواهی دید
که فقط ،
تشنۀ آبی است زلال
حرف من
نوع نگاهی است که می اندازم
و سکوتی سرشار از زمزمه ها
و چنین است که من
حس تنهایی خود را دارم
گرچه در باغ پر از گل باشم
قشنگ بود.
به منم سر بزن