بریده باد هردو دست ابو لهب و مرگ بر او”
هرگز مال و ثروتی را که اندوخته هیچ به کارش نیاید"
بریده باد دو دستی که گردن ما را پیوسته می فشارد
و نابود باد
بریده باد دو دستی که در جیب ما فرو رفته است و می کاود
و نابود باد
بریده باد دستانی که با راهزنی از کاروان ما ثروت اندوخته
و نابود باد
بریده باد دستانی که آتش در خانمان و سامان ما در افکنده
و نابود باد
بریده باد دستانی که با مال نیازمندان در جهان آتش می افروزد
و نابود باد
و سرانجام ، صاحب این دستان از "حَبلٌ مِن مَسَد" آویخته باد
اینجا عدالت را در پای بت بزرگ قربانی می کنند
مظلومیت را بر سر بازار به صلیب می آویزند
و شجاعت را از فراز قلۀ ترس فرو می افکنند
خدا ناباوران، رسولان را به سیاهچال می اندازند
و خودکامگان، منادیان آزادی را به بند میکشند
تندیس های فریب بر جنازۀ دشمن نماز می گزارند
و اینجا
مدام، چهرۀ کریه خود را به نمایش می گذارند
انتظار بی معنی است
معبد جادو پنجره ای رو به کوچه ندارد
مجسمۀ کور و کر وقاحت
در تاریکی نشسته است
و کاهنان این معبد کهن
که چون حشرات گزنده در آن لانه کرده اند
هرگز به حقیقت تن در نخواهند داد
پس آن قدر بکوب در را
تا باز شود یا بشکند
آنگاه با مشعل آگاهی وارد شو
و با تبرِ اراده وانتقام ،
مجسمه را واژگون کن
ستون های زر و زور و تزویر را بشکن
و سقف معبد که بر این ها استوار است
فرو ریز و آتش در آن بیافکن
برای شخم و باروریِ زمین آزادی هم
طوقِ گاو آهن را به گردن کاهنان بیانداز
عبرتا للسائرین