-
اینجا خانه من است
شنبه 21 تیرماه سال 1404 22:19
-
نازه ترین پیام ایران خانم
پنجشنبه 12 تیرماه سال 1404 08:21
-
ایران خانم :ماهیت ابدی استبداد و دیکتاتوری
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1404 23:19
-
پیام اضطراری ایران خانم از ته چاه
یکشنبه 18 خردادماه سال 1404 14:49
-
پرتاب به قعر جهنم تاریخ
شنبه 10 خردادماه سال 1404 22:17
-
محلل
پنجشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1404 16:30
-
تفاهم شیاطین به بهای ......
سهشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1404 14:07
-
آخرین پیام تلگرافی ایران خانم
دوشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1404 17:50
-
روز خوشبختی
شنبه 23 فروردینماه سال 1404 19:39
-
جدایی های ناگزیر
جمعه 22 فروردینماه سال 1404 15:12
بغض گلوی هر دوی ما رو گرفته و چشمامون اشک آلود بود. ناراحتی ها و دلخواسته هاشو بریده بریده و هق هق کنان می گفت: چرا این قدر دور ، چرا تهران... دلم خوش بود تو یکی نزدیک من باشی ... پسرا رو که خیلی دیر به دیر می بینم.. خواهرت هم که رفت خارج و .... تا بیاد نفس تازه کنه و ادامه بده می پرم وسط حرفش و می گم : مادر ، مگه تو...
-
وصف حال ما از زبان ایران خانم
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1403 16:37
-
گنداب قدرت
پنجشنبه 2 اسفندماه سال 1403 11:32
-
در جستجوی خاطره ای خوب
جمعه 19 بهمنماه سال 1403 12:34
-
شهر ویرانست و تاریک
یکشنبه 30 دیماه سال 1403 15:50
-
تراژدی ایرانی
پنجشنبه 27 دیماه سال 1403 11:06
-
برکه کوچک و قورباغه
شنبه 22 دیماه سال 1403 14:00
-
بهار عجم
سهشنبه 27 آذرماه سال 1403 15:37
-
حصارهای پوشالی
شنبه 17 آذرماه سال 1403 12:49
-
دنیا جای ترسوها نیست
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1403 12:58
-
میترا (2)
سهشنبه 29 آبانماه سال 1403 11:15
.. پایان
-
میترا (1)
یکشنبه 27 آبانماه سال 1403 11:03
ناتمام
-
هیولای بادکنکی
جمعه 13 مهرماه سال 1403 14:43
-
در این تاریکی اِغما
جمعه 6 مهرماه سال 1403 22:46
در این تاریکی اِغما چراغ پیه سوز دلخوشیمان را تو در این کلبۀ ویرانه روشن کن که ما با دیدن سیمای هم از یأس بگریزیم و شاید دست هم گیریم و از این جای برخیزیم کویری خشک و سوزان است این وحشت سرا نمی باران بزن شاید گل حسرت بروید در میان نا امیدی ها در این غربت سرا و این غروب غاصب غمبار بیا ای آشنا آغوش خود را باز کن تا هق...
-
دستان
جمعه 23 شهریورماه سال 1403 12:53
بریده باد هردو دست ابو لهب و مرگ بر او ” هرگز مال و ثروتی را که اندوخته هیچ به کارش نیاید" بریده باد دو دستی که گردن ما را پیوسته می فشارد و نابود باد بریده باد دو دستی که در جیب ما فرو رفته است و می کاود و نابود باد بریده باد دستانی که با راهزنی از کاروان ما ثروت اندوخته و نابود باد بریده باد دستانی که آتش در...
-
اینجا
چهارشنبه 14 شهریورماه سال 1403 14:05
اینجا عدالت را در پای بت بزرگ قربانی می کنند مظلومیت را بر سر بازار به صلیب می آویزند و شجاعت را از فراز قلۀ ترس فرو می افکنند خدا ناباوران، رسولان را به سیاهچال می اندازند و خودکامگان، منادیان آزادی را به بند میکشند تندیس های فریب بر جنازۀ دشمن نماز می گزارند و اینجا و اینجا، وقیحانه و بی شرمانه مدام، چهرۀ کریه خود...
-
انتظار بی معنی است
پنجشنبه 8 شهریورماه سال 1403 19:24
انتظار بی معنی است معبد جادو پنجره ای رو به کوچه ندارد مجسمۀ کور و کر وقاحت در تاریکی نشسته است و کاهنان این معبد کهن که چون حشرات گزنده در آن لانه کرده اند هرگز به حقیقت تن در نخواهند داد پس آن قدر بکوب در را تا باز شود یا بشکند آنگاه با مشعل آگاهی وارد شو و با تبرِ اراده وانتقام ، مجسمه را واژگون کن ستون های زر و...
-
رنجنامۀ فرزندان ایران خانم
شنبه 27 مردادماه سال 1403 18:00
رنجنامۀ فرزندان ایران خانم عالیجناب آقای دکتر مادر ما ، در اثر جفاهای مستمر تاریخی، به چندین بیماری خطرناک مبتلاست مادر ما در شرف موت است پزشکان اطاق عمل را با تو بمیری من بمیری انتخاب نمی کنند رئیس غیر متخصص بیمارستان هم حق وتو پزشکان اطاق عمل را ندارد نفرمایید صبر کنید ببینید چه می کنیم دیگر فرصت آزمون و خطا نیست...
-
یکصد هزار
سهشنبه 16 مردادماه سال 1403 10:23
از این که با گذشت دوازده سال، آمار بازدید این وبلاگ از یکصد هزار گذشت مفتخرم و از همۀ دوستانی که در طول این سال ها مرا همراهی کردند بسیار سپاسگزارم
-
ضیافت
سهشنبه 19 تیرماه سال 1403 16:54
بارها ما را به ضیافتی پر شکوه فراخواندید هر بار با خوانسالاری دیگر اما همیشه می نشینیم در کنار همان خوانِ خوارکننده آنهم در نه در اندرون که گسترده در بیرون قصر سیاهتان و چیزی جز نان خشک و آب شور و شراب خون ، پیش روی ما ننهادید زود باشد که باشیم و نباشید
-
چراغ کم فروغ
شنبه 16 تیرماه سال 1403 18:13
دریغ از ستاره ای در آسمان این شب وهم انگیز همه سیاهی و طوفان و باد های سموم افسوس ، افسوس در این شب دیجور بدین " چراغ " که داده به دست ما ، شحنه با شعله ای لرزان و کم فروغ چندان امید نیست که روز را بتواند به ما بشارت داد و عمر خویش دریغا به نیمه شب برساند چه خوب می شد اگر تا هنگامۀ سحر در کوه و دشت آتش ها بر...