دریغ از ستاره ای
در آسمان این شب وهم انگیز
همه سیاهی و طوفان و
باد های سموم
افسوس ، افسوس
در این شب دیجور
بدین "چراغ"
که داده به دست ما ، شحنه
با شعله ای لرزان و کم فروغ
چندان امید نیست
که روز را بتواند
به ما بشارت داد
و عمر خویش دریغا
به نیمه شب برساند
چه خوب می شد اگر
تا هنگامۀ سحر
در کوه و دشت
آتش ها بر میفروختیم
و مقدم خورشید را
جشن می گرفتیم