سعادت آباد
صفحۀ حوادث روزنامه تیتر زده بوده که قاتل سنگدلِ
زن و فرزند سر انجام اعدام شد .
دو سال قبل پسر خانواده که در پادگانی
دوردست خدمت سربازی خود را می گذرانید
وقتی با پیغام یکی از آشنایانش فهمید که پدر علیلش ،
مادر و خواهر او را با خوراندن سم کشته و خودش هم
سم خورده ولی جان سالم به در برده ، برایش باور
کردنی نبود.
در تمام مدت محاکمه قاتل ادعای بی گناهی می کرد
ولی تمامی شواهد بر علیه او بود .
در روزهای ملاقات هم هر وقت پسر از پدر دلیل این
کارش را می پرسید ، جواب او چند قطره اشک در
چشم های بی رمقش بود .
در ایام حبس ، قاتل چند بار سعی کرد خودکشی کند
که موفق نشد و نجاتش دادند .
پس از قطعی شدن حکم و در آخرین ملاقات ، پدر از
پسرش خواست پس از مرگ او وصیت نامه اش را
از لای قران روی طاقچه بردارد و بخواند . پسر توی
دلش گفت آخه پیرمرد تو که آه نداری با ناله سودا کنی
وصیت کردنت برای چیه ؟
فردا صبح وقتی از خواب پرید که قاتل اعدام شده بود .
یاد وصیت نامه افتاد . با بی میلی ولی کنجکاوی سراغ
قران رفت کاغذ رنگ و رفته ای رو لای اون پیدا کرد
که توی اون نوشته بود :
" عباس جان سلام
تو زمانی این نامه را می خوانی که هیچکدام از ما زنده
نیستیم . خواستیم بدانی به دلیل مشکلات غیر قابل
تحمل زندگی ، ما سه نفر تصمیم گرفتیم به اختیار
خودمون با هم از شر این نکبت سرا خلاص بشیم .
عباس عزیز می خواستیم بدونی بعد از اینکه سال پیش
برادر بزرگت که نون درآر خونه بود تو شلوغی خیابونا
به تیر غیب گرفتار شد و ما رو تنها گذاشت زهرا دیگه
نتونست به تحصیل تو دانشگاه ادامه بده و همراه
مامان دنبال خرج خونه رفتن . ولی شاید باور نکنی
بعد از مدت کمی معلوم شد دیگه تو این مملکت همۀ
راه های پیدا کردن یه لقمه نون حلال برای امثال ما بسته
است . راستشو بخوای کار داشت به تن فروشی و.....
می کشید. بعد از بیست سال کار دو شیفته و از کار افتاده
شدن، این بیمۀ لعنتی اونقدر نمی ده که خرج دوا و دکتر
بابات در بیاد ، برای همین هم این بیچاره دو سه بار سعی کرد
خودکشی کنه که بار روی دوش ما رو کم بشه ، نذاشتیم.
دیشب هر سه تامون تصمیم گرفتیم خودمون رو با هم
خلاص کنیم و امشب داریم این کارو می کنیم .
امیدواریم از اینکه تو رو توی وانفسای زندگی تنها
گذاشتیم ما رو ببخشی . مواظب خودت باش و بدون
ارزش زندگی کردن تو این دنیا هر چقدر باشه به اندازۀ
عزتٌ و آبروی انسان نیست.
اگه امکان داشت توی "سعادت آباد" ما سه تا رو کنار هم
دفن کنند .
خدا حافظ
پدرت مصطفی
مادرت سلیمه
خواهرت زهرا
"
عالی و حیرت انگیز بود...و تلخ