عشق یعنی نا کجا آباد ما
عشق یعنی درد بی فریاد ما
عشق یعنی آرزو های محال
عشق یعنی سوختن بی قیل و قال
عشق یعنی توی قاب پنجره
هیچ چیزی نیست جز یک خاطره
عشق یعنی شمع بودن ، سوختن
لب به روی شکوه هامان دوختن
عشق یعنی یک نگاه دورِ دور
گر چه از حد بگذرد فصل ظهور
عشق یعنی داستان راستان
بی کتاب و قصه ،در دلها نهان
عشق یعنی چشم ماهی ها شدن
عشق یعنی عاشق دریا شدن
عشق یعنی جنگل بی انتها
عشق یعنی سبزی چشم خدا
عشق یعنی بوسه بر لب های آب
عشق یعنی گریه در پهنای خواب
عشق یعنی تلخی طعم شراب
عشق یعنی خط ممتدّ سراب
عشق یعنی عاشق رویا شوی
عشق یعنی با خودت تنها شوی
عشق یعنی قصّۀ هر روز ما
عشق یعنی ساز ما و سوز ما
عشق یعنی نیست لیلی در میان
گر شوی مجنون از او بینی نشان
عشق یعنی رحمتاً للعالمین
عشق یعنی کوثر و ماءِ مَعین
عشق یعنی من فدای روی او
عشق یعنی من گدای کوی او
عشق یعنی دوست دارم خلق را
عشق یعنی پاره کردم دلق را
عشق یعنی خاک و خون و خاطره
عشق، عیسی و صلیب و ناصره *
عشق از آغوش گرم مصطفی
پر گشودن سوی خاک کربلا
* ناصره : زادگاه عیسی مسیح