جان جانانم سلام
این روزها سالی می گذرد , از در گرفتن آتشی در خرمن هستی ام .
آتشی که ترکیبی شگفت از عشق و هوس و شیدائی و سرمستی بود .
شرر را نگاهی و پیامی , شاید نابجا و شیطانی , به جانم زد وپاسخی
معصومانه آتش را شعله ور ساخت .
اگر جسم بود تاکنون خاکستر شده و بر باد فنا رفته بود . اما آتشی
که جان را میسوزاند , گوئی روز به روز و دم به دم فروزان تر می گردد .
اولین قربانی این آتش , لامحاله , همۀ مادیات پیرامونی هستند , که
خواهی نخواهی , ذهن آتش گرفته از تعلق خاطر به آنها منصرف می شود .
و از تو دیگر چه می ماند جز خلوص و پرواز در آسمان رویاها و آنگاه
اگر ترا مجنون بخوانند رواست . و تو هنوز نمی دانی که قربانی عشق
هستی یا هوس .
این حال چنانست که در دل باغی دلگشا و در میان عطر و بوی گلها و آواز
چکاوک ها , در میان حوضی بلورین از شراب ناب ، مست و خراب درافتاده
باشی و ترا فریاد رسی نباشد .
بدرود
سلام فرشته جان

نوشته ها همشون قشنگن ...
به منم سر بزن ...
اگه با تبادل لینک موافقین هم خبرم کن
سلام هم وبلاگت رو دوست داشتم هم مطالبت رو
امیدوارم روز به روز موفق تر باشی
به منم سر بزن
خوشحال میشم نظر بدی یا انتقاد کنی از نوشته هام