پرسیده ای از من که آیا دوست داری
درنیمه شب های زمستان
در رختخواب گرم خود
خواب خدا را
با هاله ای از ماهتاب عاشقانه؟
نه ، من پاسخم اینست
من دوست دارم
در کوچه های سرد و یخبندان و تاریک
در کلبه های تنگ و درد آلود و غمناک
در بر بگیرم جسم سرد کودکی را
کز وحشت این زندگی می لرزد از ترس