قاضی : با استفاده از خیار غبن من این معامله
باطل اعلام می کنم . بروید همۀ شما آزادید.
جمعیت یکصدا : هورا، هورا ، هورا
یکی از آراد شدگان در گوش وکیل می گوید : چطور
قاضی را راضی کردید که این دفعه به نفع ما رای دهد؟
وکیل : همان نفری یک دلار که از شما گرفتم ، کار ساز
شد. دیگر نتوانست از خیر هشتاد ملیون دلار بگذرد .