داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

خدا را شکر



- پاشو مرد یه کاری بکن ، الان شیش ماست بیکار

  نشستی تو خونه

- چکنم عزیزم از دانشگاه که بیرونم کردن ، کتابام

  رو هم که اجازه چاپ نمی دن ، منم که کار دیگه ای

  جز نوشتن و گفتن بلد نیستم .

- یه فکری به نظرم رسیده

- چه فکری؟

- کتاباتو بده من به اسم خودم چاپ کنم

-آخه نمیشه !!!

- تو چکار داری ، رضایت بدی میرم دنبال چاپش

- پس پیش ناشر قبلیم نبری ، می فهمه

-باشه حواسم هست

.

.

.

.

شش ماه بعد

اولین کتاب خانم ... با استقبال فوق العاده ای رو برو شد

و سال بعد کتاب دوم ایشان همین طور .

و دو سال بعد   ، هر چند دیر،  باقیمانده اون کتابا جمع شد

و اسم خانم هم رفت تو لیست سیاه و از اون بدتر سرکار

علیه رو هم از محل کارش اخراج کردن.

برای همین سرکار آقا داشت مسافر کشی می کرد و

خانم ایشان توی یه تولیدی لباس مشغول بود و خدا رو

شاکر  .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد