این یک حکایت تکراریست
چراغ های خانۀ تن
یک به یک
کم سو می شوند
گوش ها
چشم ها
زانوان
حافظه
و سرانجام
قلب
خاموش می شود
از تکرار آفتاب و ستاره خسته
دیگر به تاریکی دل سپرده
اجباری در کار نیست
سفر انسان را پخته می کند
در این سفر پایانی
اما خواهیم سوخت