داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

حاج عمو


 

= حاج عمو به خدا نمی ذارم  یه قرون از اون پولای بابام رو که بالا کشیدی

  از حلقوم پسرت پایین بره . مگه شهر هرته؟

= بدبخت چل ساله داری ادعای پول بابات رو می کنی به جایی نرسیدی

  بعد از این هم ول معطلی.

= حالا که این جوریه داغ پسر یکی یه دونه ت رو به جیگرت می ذارم تا

  بفهمی یه من ماست چقد کره داره.

= مث این که باید بدم  بندازنت  اونجا که عرب نی انداخت.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد