داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

باز نکردید

 

صد بار در خانه زدم باز نکردید

یک بار به فریاد من آواز نکردید

هر چند که گفتید که در خانه نبودیم

بودید ولی جرأت ابراز نکردید

گفتید صبوری ننمودیم به فرجام

فرجام کجا بود چو آغاز نکردید

گفتید که ما فرصت تفصیل نداریم

اما به خدا گوش به ایجاز نکردید

گفتید که ما سنگ صبوریم و صبوری

بر نکته ای از سینۀ پر راز نکردید

گفتید که چون ناز کنی در نگشائیم

ما ناز نکردیم ، اگر ناز نکردید

امروز به تلخی گذرانید فرشته

چون روز دگر ، نغمۀ خوش ساز نکردید

 

رویای تلخ و شیرین


خواهرش می گفت در این لباس عین فرشته ها شده ای .

 در لباس بسیار زیبای عروسی بدون نگرانی از فلج پای راست

 و در حالی که با آن کفش های پاشنه بلند بسیار شیک به راحتی

 و بدون هیچ مشکلی قدم  بر می داشت دست در دست داماد وارد

باغ چراغانی شده  شدند . پدر و مادر متوفیش  شاد و سر زنده

 جلوی صف میهمانان برای این زوج زیبا کف می زدند  . از کنار

 آنها که می گذشتند مادرش جلو پرید و بوسۀ مادرانۀ بسیار گرمی

 از روی او گرفت .

.......................

......................

نزدیک اذان سحر بود که از خواب پرید .خواب تلخ و شیرینی بود

دلش می خواست بخوابد  و بقیۀ ماجرا را در خواب را ببیند .

هرچه سعی کرد دیگر خوابش نبرد هرچه فکر کرد نتوانست .

 صورت داماد را بیاد آورد . آن قدر که در فکر شناخت مرد

 رویاهایش بود از تعبیر بوسۀ مادر  غافل مانده بود .

عشق زمینی

من عاشقت هستم ولی عشقم زمینی است

هر چند این هم خود به خود چیز کمی نیست

گفتی که بر این زخم های زندگانی

این حرف های عاشقانه مرهمی نیست

دانی که تنهائی خودش زخم بزرگی است

این زخم را هم ،  مرهمی چون همدمی نیست

همدم اگر همدل بود دنیا به کام است

و آنگه در این دنیا ازین به عالمی نیست

این ها که گرد آورده ای در مجلس خویش

بیگانه اند ، ای وای ، جز این ماتمی نیست

آخر عزیزم زندگی تک لحظه ها نیست

یک خط ممتد است و بی خط  ،آدمی نیست

بگذار قبل از رفتنم این را بگویم

تنها مرو ، این راهِ   بی پیچ و خمی نیست

گاهی که از پا  ، آدمی شاید بیافتد

یک یار همراه ار بود ، دیگر غمی نیست

 

 

حاج آقا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

- کار خلاف قانونی که نکرده بودم ، آقای قاضی . از دادگاه برای

    ازدواج مجدد مجوز داشتم .

- چطور بدون موافقت همسر اول توانستید این مجوز را بگیرید

- با توجه به احضاریه های مکرر دادگاه و عدم مراجعه او ،

    توانستم مجوز را بگیرم

- ولی خانم گفته اند که هیچ احضاریه ای دریافت نکرده اند

 - دروغ می گوید آقای قاضی .

- خانم اگر ممکن است روی این کاغذ سفید امضا کنید .

   همان امضای معمول .

- بله این امضا با امضای روی رسید احضاریه ها متفاوت

   است و کارشناسان خط هم  گواهی کرده اند  که رسید

  احضاریه ها خط خانم نیست.

- یعنی چی آقای قاضی پس خط کیه ؟

- باید خدمتتان بگویم که خط خود جنابعالی است .

- اِ یَ  یَ یعنی چه ؟

- یعنی این که شما به جرم فریب دادگاه و ضرب و شتم

   همسرتان محکوم می شوید.

- اعتراض دارم آقای قاضی . بله حق اعتراض برای شما

محفوظ است. ولی شما شاکیان دیگری هم دارید....که آّلآن وارد شدند.

حاج آقا برگشت و چشمش به سه نفر خانم و چند تا بچۀ

 همراه آنها افتاد

- لَ لَ  لعنت بر شیطون این ها از کجا پیدایشان شد

- بله حاج آقا این خانم ها هم شاکیان دیگر شما هستند .

    حاج آقا  از کیفش یک دسته چک بیرون آورد و با وقاحت  گفت :

- رضایت همۀ اینها را می گیرم . همین جا ، همین آلآن !!!!!!


یک گناه

ساقه ای بودم تُرد

بوی گل می دادم

گل من غنچه هنوز

 

ساقه ای بودم نرم

و به دنبال کسی می گشتم

که بدو تکیه کنم

 

پیش من سبز شدی

می نمودی ستوار

و به من گفتی مرد تو منم

تکیه کن محکم بر ساقۀ من

باز اگر می ترسی

پس در آغوشم گیر

من به تو پیچیدم

و کمی گرم شدم

و تو با سحر کلام

گرم گرمم کردی

من به تو دلبستم

به امیدی که تو پا برجائی

و گمان کردم خوشبخت شدم

چند روزی که گذشت

غنچۀ من بشکفت

چه گل زیبایی

عطر من پیچید

توی آن جنگل سبز

و چه مغرور شدم

تا که برگشت ورق

 

یک شب ابری و تار

آسمان غرش کرد

به سرم گشت خراب

همۀ جانم سوخت

بر زمین افتادم

تا سحر ناله زدم

صبح فردا دیدم

اثری از تو نبود

گل من گم شده بود

ساقه ام بشکسته

روی خاک مرطوب

بر کف جنگل سرد

 

ساده بودم آری

عاشقی پاک و زلال

ساقه ام ترد و لطیف

یک گنه کردم و آن

 میل خوشبختی بود