داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

من لیلی تو مجنون


ای سوار عاشق جمازه ران

بس کن این دیوانگی ، ما را مخوان

لیلی تو دل به تو نسپرده است

او دل از بسیار چون تو برده است

لطف او در حق تو باشد همین

تا زند او کاسه ات را بر زمین*

تو گمان کردی که این از میل اوست

قصۀ ما قصۀ سنگ و سبوست

این اشارت را تو وارون دیده ای

گوئی از چشمان مجنون دیده ای

قیس** باش و حال مجنون وا بنه

لیلی بیچاره را تنها بنه

 

*اشاره به این  شعر معروف  :

اگر با ما نبودش هیچ میلی

چرا ظرف مرا بشکست لیلی

** قیس نام اصلی مجنون است

 

 

مونولوگ روزه

 

آخه مرد میخوام ببینم این چه جور روزه ایست

که تو می گیری . تو که به قول خودت از ده سالگی

روزه گرفتن رو شروع کردی و خوشحالی که یک روز

هم روزه ات رو نخوردی پس چرا ؟ پس چرا هر روز

زبان دروغگوت درازتر ، چشم حریصت بازتر ،

پای خلاف رو ات قوی تر، دست متجاوزت درازتر

شکم حرام خورت بزرگتر و گردن زورگوت کلفت تر

شده .  چرا به تِه تیه پِته افتادی  ؟ چرا لالمونه گرفتی ؟

بذار من خودم جای تو جواب بدم . تو اولش برای خوش

آمد بابا ننه ات  بعد برای فریب مردم نماز خوندی

و روزه گرفتی ولی من که سال ها شریک زندگیت

بودم و از جیک و پیک کارات و حقه بازیات  خبر دارم

با اجازۀ خدا و خلق خدا میگم دیگه بسه . آها ..

 این سم یواش یواش داره اثر می کنه نترس به این

زودی نمی کشتت . حد آقل دو سه روزی زنده

هستی تا با درد و زجر جون بکنی و بگندی . تعجب نکن

آخه منم تو این سال ها از تو یه چیزایی یاد گرفتم .

خوبه که کسی از محل این خونۀ ییلاقی خبر نداره

تا بیان بفهمن  ، من رفتم اون ور آب پیش بچه ها

که این سم رو برام فرستادن .

عشق

 


 

 

عشق یعنی نا کجا آباد ما

عشق یعنی درد بی فریاد ما

عشق یعنی آرزو های محال

عشق یعنی سوختن بی قیل و قال

عشق یعنی توی قاب پنجره

هیچ چیزی نیست جز یک خاطره

عشق یعنی شمع بودن ، سوختن

لب به روی شکوه هامان دوختن

عشق یعنی یک نگاه دورِ دور

گر چه از حد بگذرد فصل ظهور

عشق یعنی داستان راستان

بی کتاب و قصه  ،در دلها نهان

عشق یعنی چشم ماهی ها شدن

عشق یعنی عاشق دریا شدن

عشق یعنی جنگل بی انتها

عشق یعنی سبزی چشم خدا

عشق یعنی بوسه بر لب های آب

عشق یعنی گریه در پهنای خواب

عشق یعنی تلخی طعم شراب

عشق یعنی خط ممتدّ سراب

عشق یعنی عاشق رویا شوی

عشق یعنی با خودت تنها شوی

عشق یعنی قصّۀ هر روز ما

عشق یعنی ساز ما و سوز ما

عشق یعنی نیست لیلی در میان

گر شوی مجنون از او بینی نشان

عشق یعنی رحمتاً للعالمین

عشق یعنی کوثر و ماءِ مَعین

عشق یعنی من فدای روی او

عشق یعنی من گدای کوی او

عشق یعنی دوست دارم خلق را

عشق یعنی پاره کردم دلق را

عشق یعنی خاک و خون و خاطره

عشق، عیسی و صلیب و ناصره *

عشق از آغوش گرم مصطفی

پر گشودن سوی خاک کربلا

* ناصره : زادگاه عیسی مسیح

 

 

 

اعتراف

 

-       مدتیه که رفتارت خیلی تغییر کرده

-       راستش باید یه اعترافی بکنم

-       حدس می زنم چیه ولی خوب بگو

-       عشق من و شوق ازدواج با تو فقط یک

     هوس بود .

-       و حالا دیگه هوست فرو کش کرده

-       بگی نگی همین طوره . مخصوصا که

     وقتی تو رو بدون اون آرایش غلیظ و

     گول زننده می بینم تحملت برام سخته

    احساس می کنم فریبم دادی .

-       خوب حالا  که چی ؟

-       معلومه جدا می شیم

-       حالا که کار به اینجا رسید بذار منم یه

     حقیقتی رو بت بگم

-       بگو

-       من از اول گول اطواری لوس و حرفای

    عاشقانه صد تا یه غاز تو رو نخوردم .

  من فقط  دنبال پول و پلۀ تو  و یک  

  زندگی راحت بودم حالا هم مهریه مو  

 تمام و کمال می دی میریم محضر

-       به همین راحتی ، که بری یکی دیگه رو به

    تور بزنی

-       اونش دیگه به تو مربوط نیست

-       اتفاقا خیلی هم مربوطه

-       مربوطه چون نمی تونی

-       مرد نمی بینم جلوی منو بگیره

-       حالا ببین

    صدای خفیف گلوله ای برخواست

    چند دقیقه بعد  از جلوی برج

-       پرویز بریم فرودگاه

-       فرودگاه مهر آباد

-       نه خنگه فرودگاه امام

-       خیرِ انشاء الله

-       یکی از دوستام از پاریس می آد

    ساعتی بعد جلوی ترمینال فرودگاه

-        پرویز همین دور و ورا منتظر باش تا

    برگردم

-       چشم قربان

     نیم ساعت بعد   از داخل هواپیما در

     آستانه پرواز به پاریس

-       الو پرویز پرواز دوستم تاخیر داره تو برو شرکت

ما  با آژانس بر می گردیم

-       چشم قربان

باز نکردید

 

صد بار در خانه زدم باز نکردید

یک بار به فریاد من آواز نکردید

هر چند که گفتید که در خانه نبودیم

بودید ولی جرأت ابراز نکردید

گفتید صبوری ننمودیم به فرجام

فرجام کجا بود چو آغاز نکردید

گفتید که ما فرصت تفصیل نداریم

اما به خدا گوش به ایجاز نکردید

گفتید که ما سنگ صبوریم و صبوری

بر نکته ای از سینۀ پر راز نکردید

گفتید که چون ناز کنی در نگشائیم

ما ناز نکردیم ، اگر ناز نکردید

امروز به تلخی گذرانید فرشته

چون روز دگر ، نغمۀ خوش ساز نکردید