اون روز که با چند تا ماشین لکنته به عنوان اعتراض به
اوضاع ناهنجار شهرمون به طرف ناکجا آباد زدیم بیرون،
باورمون نمی شد که این جاده یک طرفه بشه واین همه
ماشین دنبالمون بیان و همسفر ما باشن. اونایی که توی
شهر موندن و مسبب اون همه بدبختی ما بودن، تعقیبمون
کردن و پشت سرمون جادۀ رهایی رو به رگبار بستن و
خیلی ها رو هم به بهشت فرستادن، الآن منتظرن که پشیمون
بشیم و برگردیم تا هر کی برگشت آنچنان بلایی سرش بیارن
که عبرت هر چی آدم زبون دراز و فراری از زندان باشه.
پس ، همه الآن بدونیم که دیگه راه برگشتی نداریم و باید تا
رسیدن به یک شهر آرمانی و زیبا و آزاد، تخت گاز برونیم.
بگذار جماعتی که توی اون اردوگاه مخوف یعنی شهر قدیمیِ
و جهنمی موندن، بپوسن و بسوزن، تا خودشان عبرت تاریخ باشن.
پیام جدید ایران خانم :
بچه ها خیلی متاسفم که شما
به خاطر اشتباه تاریخی ما دارید
چنین تاوان سنگینی می دهید
به خدا باور نمی کردیم اون کرم
کوچک تبدیل به چنین اژدهایی
بشود.
هرچند دلم میخواست مرده بودم
و چنین روزهایی را نمی دیدم.
ولی ز طرفی آلان آرزو دارم
زنده باشم و هرچه زودتر
آزادگی و بالندگی شما را ببینم .
ایران خانم :
راست میگویند که روزهای دردمندی چه دیر می گذرد
همین طور ، این سی چهل سال مصیبت بار گویی هزار
سال به طول انجامید.
خدا را شکر که این دوران رو به پایان است
ایران خانم از رو پشت بام سر بچه ها داد زده که :
اگر میخواستید خسته بشید
کاشکی از اول نمی اومدید تو بازی
من که گفتم این بازی عقب گرد نداره
از این بازی یک طرف بیشتر زنده بیرون نمیاد
آن هم باید شما باشید
چون چشم امید پدران و مادران ما
از هزاران سال پیش
و سرنوشت فرزندان ما تا هزار سال دیگه
به همت و پایداری شماست
متوجه رسالت تاریخی خودتون باشید
گوش ها را هم باید شست
تا
ما
برای رساندن پیام خود
مجبور نباشیم
به فریاد زدن.
دست کم همان چشمانتان را نیز،
که اگر صدایمان را نمی شنوید
توده های انبوه خشم را
در خیابان ها ببینید
و انکار نکنید