داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

امانت

    


     اکنون که میروی

امانتدار خوبی باش

در صندوقچۀ قلبت

عشقم را جا میگذارم

اگر دلت را می زند

و سنگینی می کند

بر وجدانت

به خانه که رسیدی

آن گلدان گل سرخ

در ایوان ، کنار پله ها

بله همان را می گویم

امانتم را در آن چال کن

 

گفتگوی ایران و ایراندخت

ایراندخت: خدایا این کابوس طولانی کی تموم میشه

ایران خانم:  متأسفانه کابوس نیست عزیزم ، واقعیته

ایراندخت :حالا هرچی ، تا کی ادامه داره ؟

ایران خانم :چیزی نمونده

ایراندخت: سال هاست همه این وعده را میدند

ایران خانم :نه این بار فرق میکنه

ایراندخت :چطور ؟

ایران خانم:این ها تو این سال ها داشتن نا آگاهانه

به دست خودشون تیشه به ریشه خودشون می زدند.

 این درخت  هزارساله بزودی طوری با سر و  صدا

میافته که خیلی ها فکر می کنند زلزله شده .ولی

باید خیلی مواظب باشیم، چون وقتی افتاد هزاران

 هزار مار و عقرب و حشرات و جک و جونور موذی

 دیگه که سال ها توش لونه کرده بودن  با قیافۀ

آدما میان بیرون و متل ویروس کرونا همه جا رو

آلوده می کنند.

 

آن روز

قاضی : خانم !!! چرا شما این همه یاغی گری می کنید

زن: جناب ، چرا با الفاظ بازی می کنید و می خواهید

 برچسب بزنید ، یاغی یعنی چی ؟  من فقط

قانونی که شما مردها  برای ما زنها نوشته باشید

 قبول ندارم. مثل همین دادگاه مردانه را که به رسمیت

نمی شناسم.

قاضی : گویا شما هنوز تأدیب نشده اید و باید

مدت دیگری را در حبس بگذرانید .

زن: اگر قفس ما را از فکر آزادی منصرف می کرد

 در اون هزار سال می کرد .  به همون فطرتی که

قبول دارید ، آزادی در فطرت و ذات ما انسان هاست

قاضی: ببرید این ضعیفه  را بیاندازید انفرادی ،تا دیگر

 بزرگتر از دهانش حرف نزند .

زن( زیر لب) : زلزله ای ویرانگر نزدیک است

                     ویرانگرِ  ساختمان های کهن

                     اندیشه ها و آیین های کهنه

                     و شما که باور نمی کنید پیش لرزه ها را

                     در زیر آوار های کاخ ستم خواهید پوسید

                     و من آن روز بی بیم عسس و سیاهچال

                      گیسویم را در بر فراز قله ها پریشان خواهم کرد

                     عشق را سخت در آغوش خواهم فشرد

                     و به روی خورشید آزادی خنده خواهم زد

 

                     

 

                   

 

با یک هزار زخم




من زخمیم مپرس چرا

که خوب میدانی

لبی که تو را بوسید

دستی که تو را نوازش کرد

قلبی که عشقش را به تو بخشید

جسمی که به تو تسلیم شد

روانی که آرامش خود را در تو یافت

و تو بر همه این ها تیغ خیانت کشیدی

و درپی قربانی دیگری مرا رها کردی

با یک هزار زخم

با یک هزار درد

 

ویران خانم


آخرین خبر از ایران خانم حاکی است وی

 به ثبت احوال مراجعه نموده و تقاضای

 تغییر نام خود را داده است ، که با مخالفت

روبرو شده است چون ایران خانم خواسته

 بود نامش از "ایران مام وطن" بشود

 "ویران مام وطن اسبق".