این ایران خانم تازگی ها انگار زیاد
سریال ترکی می بینه. می پرسید
چرا ؟ چون پیش یه نفر که رفته بوده
احوالپرسیِ ایشون ، دردِ دل کرده و
گفته این شوهرم که سی و چند
ساله گرفتارش هستم ، خیلی شبیه
"طاهر دیندار" سریال لطیفه است
که جونِ سگ داره و هیچ جوری
نمی شه حریفش شد .مرده شورِ
طهارتش و دینداریش رو ببرند .
درد تنهایی وصف ناکردنی است
تنهایی درد بی درمان روح است
شاید این سه نصویر گویا تر از قلم من در توصیف تنهاییم باشد
نمی دونم چی بگم صبح نزدیکه و من
هنوز هیچ کاری نکرده ام . اشتباهم این
بود که از سر شب که وقت داشتم باید
برنامه ریزی می کردم . ترس و تردید
همه فرصت ها رو از من گرفت .به اندازه
یه دفترچه صد برگ کاغذ سیاه کردم و
پاره کردم و ریختم دور و برم . اگه به جای
نوشتن، از جام پا می شدم و می رفتم
پشت پنجره و تعداد چراغای قرمزشهر
رو می شمردم، و منهم به علامت همدردی
یه چراغ قرمز روشن می کردم.اگر گوشام
رو تیز می کردم و ناله های دردناکی رو که
تو دل شب پیچیده بود تشخیص می دادم
و با اونا همنوایی می کردم ، الآن اینقدر
پشیمون نبودم. آفتاب که بزنه و مردم بیان
بیرون از خونه هاشون ، من حتی پشت
پنجره هم نمیرم مبادا نگاه شماتت
بارشون به من بیافته و ازخجالت آب بشم .
از تاکسی که پیاده شد نگاهی به طبقه سوم
انداخت و دید چراغا خاموشه .پیش خودش
گفت حتما باز رفته خونه دوستاش و سرش
گرمه که جواب تلفنام رو هم که از فرودگاه
می زدم نمی داد .کلید انداخت و رفت تو .
اسانسور هم که طبق معمول خراب بود .
ساک سنگین سوغاتی ها روبه دوش
کشید و نفس نفس زنون خودش رو به جلوی
در آپارتمان رسوند. در رو که باز کرد و چراغا
رو روشن، اه از نهادش بلند شد.خونه کاملا
خالی بود .پیش خودش گفت این دزد لعنتی
انگار این دفعه خونه رو جارو کرده و هرچی
بوده برده . فقط پرده ها سر جاش بود و تکه
کاغذ بزرگی روش چسبیده بود. رفت جلو و
دید نوشته : " کامران من رفتم پیش مامانم .
مختصری از طلب هامو برداشتم بقیه بمونه
برای بعد ، هایده ." پیش خودش گفت یعنی
چه ؟ مامانش که خارجه . کم کم داشت گوشی
دستش می اومد .دوید سمت اطاق خواب .
در گاو صندوق باز و جای همه اسناد و
مدارک خونه و ویلا و شرکت و پاکت ارز
خالی بود . وا رفت روی زمین سرد سالن
و یادش اومد که یک سال پیش چطور توی
یک مهمونی با خانم بسیار خوشگلی به
اسم هایده آشنا شده بود که تازگی از
شوهرش طلاق گرفته بود و بعد از چند ماه،
از زنس رویا رو بعد از بیست سال زندگی
جدا شده و سر پیری دست هایده رو گرفته
بود آورده بود سر همون خونه زندگی .
چیزی رو که نمی دونست این بود که رویا
به شرطی رمز گاو صندوق رو به هایده داده
بود که اون فقط پاکت ارز رو از اون جا برداره .
میون اون اسناد و مدارکی که الان پیش رویا
بود یه وکالت نامه تام الاختیار بود که وقت
خوش خوشونشون کامران به رویا داده یود.