-
دنیا جای ترسوها نیست
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1403 12:58
-
میترا (2)
سهشنبه 29 آبانماه سال 1403 11:15
.. پایان
-
میترا (1)
یکشنبه 27 آبانماه سال 1403 11:03
ناتمام
-
هیولای بادکنکی
جمعه 13 مهرماه سال 1403 14:43
-
در این تاریکی اِغما
جمعه 6 مهرماه سال 1403 22:46
در این تاریکی اِغما چراغ پیه سوز دلخوشیمان را تو در این کلبۀ ویرانه روشن کن که ما با دیدن سیمای هم از یأس بگریزیم و شاید دست هم گیریم و از این جای برخیزیم کویری خشک و سوزان است این وحشت سرا نمی باران بزن شاید گل حسرت بروید در میان نا امیدی ها در این غربت سرا و این غروب غاصب غمبار بیا ای آشنا آغوش خود را باز کن تا هق...
-
دستان
جمعه 23 شهریورماه سال 1403 12:53
بریده باد هردو دست ابو لهب و مرگ بر او ” هرگز مال و ثروتی را که اندوخته هیچ به کارش نیاید" بریده باد دو دستی که گردن ما را پیوسته می فشارد و نابود باد بریده باد دو دستی که در جیب ما فرو رفته است و می کاود و نابود باد بریده باد دستانی که با راهزنی از کاروان ما ثروت اندوخته و نابود باد بریده باد دستانی که آتش در...
-
اینجا
چهارشنبه 14 شهریورماه سال 1403 14:05
اینجا عدالت را در پای بت بزرگ قربانی می کنند مظلومیت را بر سر بازار به صلیب می آویزند و شجاعت را از فراز قلۀ ترس فرو می افکنند خدا ناباوران، رسولان را به سیاهچال می اندازند و خودکامگان، منادیان آزادی را به بند میکشند تندیس های فریب بر جنازۀ دشمن نماز می گزارند و اینجا و اینجا، وقیحانه و بی شرمانه مدام، چهرۀ کریه خود...
-
انتظار بی معنی است
پنجشنبه 8 شهریورماه سال 1403 19:24
انتظار بی معنی است معبد جادو پنجره ای رو به کوچه ندارد مجسمۀ کور و کر وقاحت در تاریکی نشسته است و کاهنان این معبد کهن که چون حشرات گزنده در آن لانه کرده اند هرگز به حقیقت تن در نخواهند داد پس آن قدر بکوب در را تا باز شود یا بشکند آنگاه با مشعل آگاهی وارد شو و با تبرِ اراده وانتقام ، مجسمه را واژگون کن ستون های زر و...
-
رنجنامۀ فرزندان ایران خانم
شنبه 27 مردادماه سال 1403 18:00
رنجنامۀ فرزندان ایران خانم عالیجناب آقای دکتر مادر ما ، در اثر جفاهای مستمر تاریخی، به چندین بیماری خطرناک مبتلاست مادر ما در شرف موت است پزشکان اطاق عمل را با تو بمیری من بمیری انتخاب نمی کنند رئیس غیر متخصص بیمارستان هم حق وتو پزشکان اطاق عمل را ندارد نفرمایید صبر کنید ببینید چه می کنیم دیگر فرصت آزمون و خطا نیست...
-
یکصد هزار
سهشنبه 16 مردادماه سال 1403 10:23
از این که با گذشت دوازده سال، آمار بازدید این وبلاگ از یکصد هزار گذشت مفتخرم و از همۀ دوستانی که در طول این سال ها مرا همراهی کردند بسیار سپاسگزارم
-
ضیافت
سهشنبه 19 تیرماه سال 1403 16:54
بارها ما را به ضیافتی پر شکوه فراخواندید هر بار با خوانسالاری دیگر اما همیشه می نشینیم در کنار همان خوانِ خوارکننده آنهم در نه در اندرون که گسترده در بیرون قصر سیاهتان و چیزی جز نان خشک و آب شور و شراب خون ، پیش روی ما ننهادید زود باشد که باشیم و نباشید
-
چراغ کم فروغ
شنبه 16 تیرماه سال 1403 18:13
دریغ از ستاره ای در آسمان این شب وهم انگیز همه سیاهی و طوفان و باد های سموم افسوس ، افسوس در این شب دیجور بدین " چراغ " که داده به دست ما ، شحنه با شعله ای لرزان و کم فروغ چندان امید نیست که روز را بتواند به ما بشارت داد و عمر خویش دریغا به نیمه شب برساند چه خوب می شد اگر تا هنگامۀ سحر در کوه و دشت آتش ها بر...
-
شعری از ایران خانم
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1403 20:24
"من رفتنیام، ما رفتنی هستیم، ایران تو بمان" دکتر محمدفاضلی ای غریب آشنا تو نباید بروی ما نباید برویم این تن زخمی ما مرهمی می خواهد نوشدارویی که فقط پیش شماست تو نباید بروی ما نباید برویم آنکه باید برود کاووس است که بلد نیست سقفی بزند نانی بپزد از لب چشمه بیارد آبی اشکی از چشم یتیمی سِتُرَد ایران مام وطن
-
شتر گاو پلنگ
دوشنبه 28 خردادماه سال 1403 13:10
شتر -گاو – پلنگ شما شاید نام این موجود را به طنز و تمثیل گاهی شنیده باشید ولی ما موجودی به راستی مهیب را با ترکیب اهریمن- دیو سپید – کاهن معبد به نام ........ به چشم سر بسیار دیده ایم چنان سهمگین که مسلمان نشنود ، کافر نبیند لعنت به دل سیاه شیطان صفتان باشد تا این موجودات خبیث به زودی در پیشگاه حقیقت قربانی شوند...
-
خوستگارای ایراندخت
جمعه 25 خردادماه سال 1403 11:31
سفارش اکید ایران خانم به دخترش ایراندخت: دخترم با توجه به سوابق قبلی ، اگر این بار ناپدریت ، پیغمبر و امام رو هم برای خواستگاری به تو معرفی کرد، به هیچوجه قبول نکن
-
حال و روز بچه ها
جمعه 18 خردادماه سال 1403 13:23
ایران خانم: بچه ها حال و روزتون چطوره؟ یکی از فرزندان ایران خانم: مادر ، مانند کسی هستیم که به ریسمان بلندی در عمق چاهی تاریک به دار آویخته شده و تنها نوک انگشتان پایش با سنگی خیس و لغزان تماس مختصری دارد و هرچند لحظه پایش سر می خورد وفشار طناب را دورگردن خود احساس می کند و حالت خفگی به او دست می دهد و از این بدتر و...
-
حاج عمو
سهشنبه 15 خردادماه سال 1403 19:31
= حاج عمو به خدا نمی ذارم یه قرون از اون پولای بابام رو که بالا کشیدی از حلقوم پسرت پایین بره . مگه شهر هرته؟ = بدبخت چل ساله داری ادعای پول بابات رو می کنی به جایی نرسیدی بعد از این هم ول معطلی. = حالا که این جوریه داغ پسر یکی یه دونه ت رو به جیگرت می ذارم تا بفهمی یه من ماست چقد کره داره. = مث این که باید بدم...
-
ایراندخت در مترو - بخش پایانی
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1403 12:43
یک هفته ای از این ملاقات نگدشته بود که اون جناب وکیل دوباره اومد ملاقات که بهم بگه بر خلاف عرف پرونده های این چنینی پروندۀ من خیلی زود تکمیل شده و سه روز دیگر دادگاهم تشکیل می شه. لحن بسیار نومیدانه ای داشت و خواست اگر توبه نامه ای چیزی ازم خواستن فوری قبول کنم که این شاید تنها راه نجات من از قصاص باشه. این هم یک شوک...
-
ایراندخت در مترو 3
جمعه 28 اردیبهشتماه سال 1403 14:37
فردای اون روز منو بردن به جایی که بعد دونستم سلول انفرادیه دو سه روز بعد باز کیسه به سر بیرونم اوردن و وقتی کیسه رو برداشتن مامان ایران که انگار بیست سال پیر شده باشد روبرویم ایستاده بود و به پهنای صورت اشک میریخت. پریدم بغلش و این بار جفتمون زار می زدیم. بعد که کمی آروم شدیم نشستیم پشت میز کوچکی که اونجا بود و مامان...
-
ایراندخت در مترو 2
سهشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1403 16:33
چند دقیقه ای نگذشت که در با صدای گوشخراشی باز شد و نور کمی اون بیغوله رو روشن کرد .دو تا خانم محجبه با لباس فرم پیش آمدند و بلندم کردند و کیسه ای روی سرم کشیدند و باز کشان کشان بیرون بردند. پس از شاید ده بیست قدم به راست پیچیدیم و کیسه را از روی سرم برداشتند. اطاق کوچک نسبتا تر و تمیزی بود که نشان می داد باید مطب دکتر...
-
ایراندخت در مترو 1
یکشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1403 18:42
چند روز پیش پس از مدت ها و برای مراجعه به دندونپزشک گذرم به مترو افتاد از پله برقی که داشتم پایین میومدم درست موقع خارج شدن، یهو پام سر خورد و بی اختیار خوردم به یکی از همین خانمای نگاه بان که کنار پله ها ایستاده بود. جفتمون ولو شدیم رو زمین. هنوز از گیجی این اتفاق بیرون نیومده بودم که خدا براتون روز بد نیاره حس کردم...
-
آخرین شعر ایران خانم
جمعه 7 اردیبهشتماه سال 1403 13:09
بالاتر از سیاهی رنگی هست وقتی با تباهی و توطئه درآمیزد و با روغن فریب درخشان جلوه کند و با بی شرمی به خیابان های اِشغالی بیاید تا صنف جاهلان مزدور و احمق های جن زده دلگرم شوند که این دیگر برای رنگ های روشن توانفرسا و جانکاه است و اگر از این درد بمیرند رواست هفت اردیبهشت چهار صد و سه ایرانِ مامِ میهن
-
تفسیر روز از ایران خانم
جمعه 31 فروردینماه سال 1403 16:52
یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ (سورۀ بقره آیۀ 275 ) هم مخبط دینشان و حکم شان ( مولوی - حکایت : پادشاه جهود که نصرانیان را می کشت از بهر تعصب) من مانده بودم اعمال یکسره سفیهانه و دیوانه وار شما را چگونه توجیه کنم خوشبختانه قرآن مجید پاسخ خوبی به این سوال من داده که اینان بر اثر تماس با شیطان دیوانه شده و...
-
تحلیل اوضاع روز توسط ایران خانم
جمعه 24 فروردینماه سال 1403 10:49
گفته بودم که روی اسب بازنده شرط بسته اید اما هنوز هم نمی خواهید باور کنید می بینید که کمیت لنگتان در دور آخر از نفس افتاده است اما در این میان، هست و نیست ما را در این قمار از بین بردید. شما گوسفندانی هستید مزدور، که پوست گرگ پوشیده اید با دندان هایی که با غارت و دزدی دار و ندار ما تیز شده است با این دندان ها سال هاست...
-
این یک حکایت تکراریست
جمعه 3 فروردینماه سال 1403 21:29
این یک حکایت تکراریست چراغ های خانۀ تن یک به یک کم سو می شوند گوش ها چشم ها زانوان حافظه و سرانجام قلب خاموش می شود از تکرار آفتاب و ستاره خسته دیگر به تاریکی دل سپرده اجباری در کار نیست سفر انسان را پخته می کند در این سفر پایانی اما خواهیم سوخت
-
آخیش آخیش
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1402 15:53
رفته بودم احوالپرسی ایران خانم ، دیدم برخلاف دیدار پیش کمی خوشحال به نظر میاد و آخیش آخیش می کنه. گفتم ایران جان چیه انگار از ذوقته که داری آخیش آخیش می گی. گفت: ننه برا اینه که انگار مش قدرت داره نفسای آخرو می کشه و برو بچه های ما نفسشون بالا میاد و راحت می شن. گفتم : مادرجان فکر نمی کردم اینقد ساده باشی که ندونی برا...
-
الو الو اینجا جهنم
دوشنبه 25 دیماه سال 1402 09:50
دست و پام فلج شده و روی زمین سرد و یخ بسته ولو شده ام. چشمام تار می بینه ولی می فهمم که تک و تنها وسط یک حیاط بسیار بزرگ افتاده ام که دور تا دور اون دیواری کشیده شده که تا آسمون بالا رفته. روزه ولی آسمون سرخ و خون آلود و بی اندازه غمناک و ترسناکه. گوشام به شدت سوت می کشه تا حدی که دارم دیوونه می شدم. با تمام وجود...
-
فاجعه آفرینی ایران خانم
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1402 19:25
رفته بودم عیادت ایران خانم ، نظرش رو راجع به طلاقش از "اوس مم رضا" و ازدواج مجددش با "آ سید" پرسیدم .گفت: ننه ، طلاق گرفتنم به زور ، یک اشتباه بزرگ ولی ازدواج مجددم با اون یارو یک فاجعه و اشتباهی مرگبا ر بود .
-
مونولوگ
سهشنبه 28 آذرماه سال 1402 21:03
خود شکن آیینه شکستن خطاست مونولوگ - سلام ببخش که دیر به دیر بهت سر می زنم راستی چرا گرد و خاکی هستی . با دستمال آینه را پاک کرد : خیلی شکسته شدی ها ، عیب نداره عوضش تا دلت بخواد برات پول و پله آوردم قهری با من ؟ چاره ای نبود ، جور دیگه نمی شد بنا نبود معلم اخلاق بشی ، معلومه این خدا و پیغمبر گفتنا کشک بود ، آخه جور...
-
پرستو
دوشنبه 27 آذرماه سال 1402 10:49
از پزشک قانونی که برگشتند معلوم نبود مات بودند یا ماتم زده .روبروی هم روی مبل ولو شده بودند که فرخنده به دخترش گفت : عزیزم پاشو یه چای دم کن ، تا ببینیم باید چه خاکی به سرمون کنیم . صبح خبر داده بودند که به پزشکی قانونی مراجعه کنند . آقای اشرفی پدر خانواده دیشب ، ظاهرا در پی یک مشاجره ، شریک تجاری خود خانم الماسی را...