داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

پیام ایران خانم

رفته بودم دیدن ایران خانم که سال های

پایانی عمرش را در یک کلبۀ کوچک

کوهستانی می گذراند . خیلی گله داشت

که چطور یک مشت لات  بی سروپای

دزد ریخته اند توی خانۀ پدری اش

و هرچه بوده و نبوده غارت کرده اند و

اهل محل فقط تماشا کرده اند وسکوت.

سر آخر به همسایه ها پیغام داد  ما که

 می رویم ولی بدانید اینها به صغیر و

کبیر رحم نمی کنند وامروز و فردا که 

همین بلا سر خودتان آمد از کسی گله 

نداشته باشید.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد